محل تبلیغات شما

ادبی.مسائل روز



پیام ازساجدی شماره :100 لطیفه وطنز ترکی در فولکلور ترکی یکانات معممرین این طنز را می خواندند: ای آقالار بیر میلچکی اؤخ لادیم مغربدن مشرقه سردیم لشی نی یؤز مین دوه توتدوم کرای ایله دیم خد کارا یولادین اؤنون باشی نی خدکار=خودکار=سلسله ای از پادشاهان ترکی که مستقل وخودکار بودند.جالب است که در فرهنگهای لغات نیامده. ترجمه؛ای آقایان یک مگس را کشتم، وجنازه اش را از مغرب به مشرق پهن کردم. صد هزار شتر کرایه کردم، وسر این مگس را با این شترها به خود کار(پادشاه یا
پیام ازساجدی نژاد شماره :99 داستان:ذوالقرنین قسمت سوم اسکندرگوشهای درازی داشت وبوسیله طوقی از طلا آنها را پنهان می ساخت،وجز سلمانی هیچ کس خبر نداشت تااینکه غلام سر تراش مرد، تراشنده دیگری آوردند.اسکندر اورا تهدید کرد که رازداری کندوگرنه کشته می شود اما زپوشیدن راز شد روی زرد که پوشیده راز در آرد به درد بیغوله ای دید چاهی شگرف فکند آن سخن را در آن چاه ژرف سلمانی نمی توانست رازداری کند مریض شد ودر بیابان چاهی یافت و وبه چاه گفت:گوش اسکندر دراز است از ناله او
پیام ازساجدی نژاد شماره :98 داستان:اسکندر ذوالقرنین قسمت دوم در داستانهای شفاهی آذربایجان نقل شده اسکندر در سرش دوتاشاخ داشت وهیچ کس جز تراشنده سرش خبر نداشت. واسکندر تراشنده را تهدید کرده بود که اگر این راز را فاش کند سرش را به بادخواهد داد. لذا تراشنده از طرفی نمی توانست فاش کند واز طرفی نمی توانست خودرا نگه دارد،درنتیجه سرچاهی رفت وسر در چاه کرد وگفت:اسکندرین ذوالقدرین بورنوزی وار بورنوزی. از چاه نی رویید وکودکان نی ها را بریدند وساز درست کردند ودر آن
پیام ازساجدی نژاد شماره :97 داستان :ذوالقرنین قسمت اول: ذوالقرنین کوروش نیست. در زمان کودکی در یکان کهریز این شعر را می خواندیم که پیشینه تاریخی واسطوره ای دارد. اسکندرین ذوالقدرین بورنوزی وار بورنوزی کلمه ذوالقرنین در سوره کهف آیات 82_95 آمده است و در آثار مختلف می خوانیم که ذوالقرنین همان کوروش است، بخصوص در تفاسیر قران مثلا المیزان،نمونه وغیره دیدم با استناد به نظر ابوالکلام آزاد هندی ذوالقرنین را کوروش می دانند وعده ای کوروش پادشاه دوره هخامنشی ایران
پیام ازساجدی نژاد شماره :96 قسمت سوم مقاله تحلیلی وتحقیقی: اززمان جمشید نامم است. (.اجداد ایرانیان پیش از آنکه به فلات ایران بیایند، در سرزمینی می‌زیستند که در اوستا به آن airyana vaejah گفته‌اند و صورت جدید آن را به صورت ایران ویج» به کار برده‌اند. ایران‌ویج را پژوهندگان سابقاً بر جلگه‌های شمال قفقاز و بر خوارزم قدیم انطباق داده بودند و امروزه بیشتر نظر این است که مسکن اصلی قوم آریایی یا همان ایران ویج در بخش علیای رود ینی سئی Yenisei در سیبری بوده
پیام ازساجدی نژاد شماره :95 قسمت دوم مقاله تحلیلی وتحقیقی: اززمان جمشید نامم ایران است. ایرانیان از مناطق سیبری به فلات ایران کوچ می نمایند ونام آنجاایران ویچ بوده است. غیر از مباحث تاریخی وباستانی در علم زبانشناسی هم تمام زبانهای اقوام ایرانی به جز ترکی وعربی، ریشه واصل آنها به زبان هندو اروپایی می رسد که خواستگاهشان نزدیکی های سیبری وایران ویچ می باشد که بعد به فلات ایران امروزی کوچ می کنند ایران ازقدیم کشور پهناوری بوده که از یک طرف به مصر وآفریقا وطرف
پیام ازساجدی نژاد شماره:94 مقاله تحلیلی وتحقیقی:از زمان پادشاهی جمشیدنامم ایران بود. چند سالی است در فضای مجازی می خوانیم که نام ایران از زمان رضا شاه بر این کشور نهاده شده قبلا ایران نبوده ومی گویند محمدعلی فروغی به رضا شاه می گوید در خارج، ایران را نمی شناسند ، باید نامی برای کشور پیدا کنیم. وشاه هم به دکتر نفیسی مأموریت می دهد ونفیسی کلمه ایران را پیشنهاد می دهد. ازطرف دیگر دوران دانشجوییم در رشته ادبیات دانشگاه تبریز یادم می افتد که در شاهنامه فردوسی
پیام ازساجدی نژاد شماره :93 لطیفه:زیباترین جمله دانش آموز اکابر یک معلم نهضت سواد آموزی تعریف می کرد به یک دانش آموز نهضت گفتم:فلانی می توانی با جوجه یک جمله بسازی؟گفت:آقا این که چیزی نیست، آسان است.نوشت: (جوجه خر است!!!!) ساجدی نژاد 1399/3/13
پیام ازساجدی نژاد شماره :92 حکایت:هرس انگور را کدام حیوان به انسان آموخت؟ گویند درقدیم کشاورزی الاغ خودرا نزدیک درخت انگور بسته بود وخودش مشغول کار بود الاغ باز می شود وشروع به خوردن شاخه های انگور می کند وکشاورز وقتی متوجه می شود که الاغ تمام شاخه ها را خورده بود. کشاورز بادیدن صحنه ناراحت می شود ولی سال بعد می بیند هم درخت انگور خوب رشد کرده وهم ده برابر سال گذشته محصول آورده از اینجا یاد می گیرد که باید درخت انگور را هر س کرد.
پیام ازساجدی شماره :91 حکایت:سگ وامریکا،هردوٱدم ترسو را دنبال می کند. در قدیم مادرانمان به کودکان آموزش می دادند که هر موقع سگ به شما حمله کرد فرار نکنید بنشینید یا بایستید تا سگ شمارا گاز نگیرد، من یکی باور نمی کردم. تا اینکه بزرگ شدم روزی رادیو گوش می دادم شنیدم یکی از دانشمندان هسته ای صحبت می کرد، او می گفت:هرروز که از تهران به محل کارم در نیروگاه هسته ای تهران می رفتم در بین راه سگی به طرف ماشینم حمله می کرد ومن می ترسیدم به سرعت می راندم و سگ به سرعت
از مفاخر مرند بابامرندی افلاکی دَدَه، مؤلف مناقب العارفین، از بابامرندی که در آناطولی در دربار سلجوقیان نفوذ بسیاری داشته، نام برده است. بابامرندی، چنان‌که از نامش برمی‌آید، منسوب به باباهایِ آذربایجان بوده؛ و براق بابا نیز که در پایان همین قرن، در دوره ایلخانیان، کم و بیش نقش ی ایفا می‌کرده ظاهراً منسوب به این گروه بوده است.از دیگر بابایان مرند میر قلیج بابا دوره صفوی مدفون در یکانکهریز وحسن بابا جد میر قلیج بابا مدفون در کوه کمر مرند می باشد.
کشکول ضرب المثلهای یکانات ضرب المثل ترکی:1 گؤزل آقا چوخ گؤزلیدی ووردی چیچک چیخاددی : یعنی عیبی داشت عیب بزرگتری هم روی آن ایجادشد. نظامی گنجوی هم گوید: احمدک راکه رخ نمونه بود آبله بردمد چگونه بود؟(ص628،خمسه،هفت پیکر) (ساجدی) ضرب المثل ترکی:2 منی سؤیوخ صققل إله دی. یعنی چه؟ صققل مجازا به معنی سخن وخواهش است زمانی که مردی از کسی خواهشی می کرد دست در ریشش می کرد. پس منی سویوخ صققل اله دی یعنی حرفم را رد کرد سخنم را به زمین انداخت.(ساجدی نژاد) ضرب المثل
ک کافور =(هن):ماده ای سفید وخوشبو که هم به مرده می زنند وهم به غذا(ساجدی) سنس . (اِ.) ماده ای است خوشبو و سفیدرنگ . کام =(آذ):سقف دهان.مثال:شیرین کام.(ساجدی) دردومعنی است یکی خطوه که پای نهند وبر گیرند.ودیگربه معنی مراد است وبه زبان آذربایجان نگ را گویند ونگ اندر دهان به بالا بر باشد چنانکه زبان پیوسته بدو می رسد.(صادق کیا، آذریگان نقل از تحفةالاحباب) کندو =(آذ):1-ظرف بزرگ غله2-لانه چوبی زنبور عسل.(ساجدی) کندور،کنور،ظرفی گلی گندم ونان در آن نهند وکندوله
د: دانا=(تر):گوساله دوساله.(ساجدی) داراخ= (تر):شانه، ومجارا هرچیز شبیه به ان مثل استخوان کف پا ووسیله حلاجی پشم گوسفند و(ساجدی) دارچین:(هن):پوست وپودردرخت دارچین که دررف چای و.مصرف کنند.(ساجدی) دان اولدوزی=(تر):ستاره ای که نزدیک صبح طلوع می کند.(ساجدی) دان اولدوزی ایستر چیخا گؤزیالواری چیخما اؤ چیخماسادا اؤلدوزومین یوخدو چیخاری. (شهریار،دیوان کلیات اشعارترکی،ص63) ده نیز=(تر):دریا.(ساجدی) داری=(تر):ارزن.ر.ک ؛جاد.آرپادان بوغدادان الیم اؤزولدیامود قالدی
###################### ت تاپماجا =(تر):معما، وجوابش را گویند(ساجدی) تاپ تاپان، تاپان =نان حجیم وگرد که با دست به تنور می زدند.(ساجدی) تاختئین =(؟)پیدا نشد.شاید از تافته+یین،باشد. شماخی علاوه برداشتن میوه ازلحاظ داشتن کارگاههای پارچه بافی هم معروف است وپارجه موسوم به دران شهر بافته می شدوآن پارچه در بعضی شهرهای دیگرهم می بافتند،اما در قفقازیه،تافته شهرشماخی دارای شهرت بود.(خواجه تاجدار،ج 2،ص394) #تاختئین در یکانات به معنی نوعی گلیم خشک است.شاید هم از
پیام ازساجدی نژاد فرهنگ واژگان متروک ولی رایج در آذربایجان. این یک تحقیق زبان شناختی تاریخی واژگان با محوریت یکانات می باشد،بسیاری از این واژگان در فرهنگ لغات وجود ندارد ومخصوص آذربایجان است. قسمت اول:مقدمه (زبان شناسی دانش شناخت وبررسی زبان به طریقه علمی است منظور از روش علمی آن است که ابتدا واقعیات وپدیده های عینی ومحسوس زبان گردآوری شده،طبقه بندی وفهر ست بندی می شود واز روی این فهرستها نتیجه گیری به عمل می آید.) مقدمات زبان شناسی،دکتر مهری باقری ص 7

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها